Tuesday, September 22, 2015

همان چهار تا دوستی که چه سراغشان را بگیری چه نگیری رفیق باقی بمانند برای آدمی مثل من کافیست. دیگر حفظ روابط اجتماعی از توان و زمانِ من خارج است. گاهی وقتها دلم میخواهد دست هایم را بگیرم بالا و خودم را تسلیم کنم. ولی نمیدانم دقیقا رو به چه کسی؟ بله، من فراموش می کنم تلفن ها و پیغام ها را جواب بدهم. زمانی یادم می افتد که یا طرف مُرده یا از این شهر رفته. همانطور که پنج دقیقه به محتویات یخچال نگاه می کنم تا نهایتا یادم بیفتد که دنبال شارژر موبایلم می گشتم. ساعتها به لیست فایلهایم خیره می شوم و هر که با من زندگی نکرده باشد خیال می کند عمیقا دارم کار می کنم. آدمهای نزدیک می دانند که این جور مواقع دستشان را به من نزدیک کنند از توی هوا رد می شود. نزدیک به ورودی بعدی که باید بپیچم توی بزرگراه، دود می شوم و می روم هوا و سه خیابان جلوتر سر چهار راه پشت فرمان ظاهر می شوم. نصف عمرم دارد به دور زدن می گذرد. آلزایمر هم نگرفته ام. در موارد پرت و پلا حافظه ام مثل ساعت کار می کند. فلان آواز حمیرا را که یکبار بیست سال پیش توی تاکسی بین میدان فردوسی و پیچ شمیران شنیده ام و حالم هم به هم خورده با همه زیر و زبرهایش می توانم بخوانم. ولی می گویم یک لحظه گوشی خدمتتان و بجای صدا کردن طرف می روم پیاز می خرم. پای هیچ فکر و خیالی هم در میان نیست. به قول خواهر زاده تینیجرم باز رفته ام توی باقالی ها.
بله. من خیلی وقتها دلم میخواهد دست هایم را بگیرم بالا و خودم را تسلیم کنم ولی باز ظاهرم را حفظ می کنم و به خودم فشار میاورم تا برای شما بهانه های آب دوغ خیاری بیاورم.
اغلب از دست خودم و این احوالات و غیبت های صغرا و کبرایم خسته می شوم. انگار یکی پاکن دستش گرفته و دارد مرا یک خط در میان پاک می کند و لای شیارهای پاک شده باقالی می کارد.
آدمها عوض نمیشوند. فقط ویژگی هایشان با گذر عمر پر رنگتر می شود. من همان دختر بچه ی توی هپروتم در فیلم آپارت تولد پنج سالگی. کمی بزرگتر، کمی وخیم تر. 
بنابر این نه با شرمساری و نه با افتخار، تنها با بی تفاوتی شانه هایم را بالا می اندازم و این دوران را "دوران باقالی" نامگذاری می کنم.

1 comment:

  1. سلام نغمه جان
    امیدوارم خوب و سلامت باشین

    راستش الان این چیزی که می خوام بنویسم ربطی به موضوع پست نداره اما... امیدوارم که اگه قراره ناراحتتون کنه بره قاطی باقالیها!!!

    من با یه گروهی کار می کنم به اسم دونیت که کمک می کنه برای کمپین های اجتماعی سرمایه جمع بشه
    2nate.com
    به روش کراودفاندینگ که البته نمی دونم به گوشتون خورده یا نه
    الان ما یه کمپین داریم برای تجهیز اولین کلینیک تخصصی اتیسم
    من اولین بار با این واژه از وبلاگ شما آشنا شدم و خوب الان توی سرچ هایی که کردم دیدم که خیلی مطالب مفیدی راجع به این موضوع نوشتین
    البته نمی تونم با اطمینان بگم که مثلا الان این کلینیکی که درست میشه با تجربه ها و رویکردی که شما به موضوع دارین هماهنگه
    در واقع با قطعیت می تونم بگم که فقط به نیازهای اولیه بچه ها و خانواده ها می پردازه چون عملا ایران در اینجور زمینه ها خیلی دیر به خودش میاد
    حتی تکست کمپین هم با اینکه چند بار ادیت شده اما ... به خاطر بی اطلاعی جامعه یه جورهایی مجبور بوده که خیلی ابتدایی و سطحی به موضوع نگاه کنه
    ولی به هر حال به عنوان یه نقطه شروع خوبه به نظرم
    این لینک کمپین
    https://2nate.com/api/autism

    می خواستم بدونم که اولا می شه که روی کمک شما حساب کنیم برای گسترش کمپین و اینکه آدمهای بیشتری ببینن و احتمالا کمک کنن
    و دوما اگه پیشنهادی دارین برای بهتر شدن متن کمپین تا جایی که به دونیت مربوط میشه خواهش کنم که بهمون منتقل کنین

    در آخر هم یه سوال داشتم
    آیا امکانش هست که ما از متن هایی که شما نوشتین برای اطلاع رسانی در مورد کمپین استفاده کنیم با ذکر اسم خودتون؟

    ممنون میشم اگه جواب رو به این آدرس بفرستین
    atieh@2nate.com

    روز خوش
    عطیه

    ReplyDelete