Thursday, November 6, 2014


مادرها معمولا وقتی عشقشون به نوزادشون قلنبه میشه و هیچ قربون صدقه از پیش ساخته ای برای اون همه حظ پیدا نمی کنند، اسمهای من دراوردی روی بچه ها میگذراند. مثلا با صدای نازک میگن "آخه بوچول بوچول"!
من هم به متین وقتی کارهای خرخری بامزه می کرد می گفتم "باسول"، وقتی آقا می شد می گفتم "پسمول". انقدر گفتم که تخلص پسر ما شد "باسول" و "پسمول". حتی کم کمک این کلمات صفت و فعل هم پیدا کردند؛ مثلا اگر به پدرش می گفتم طرف امروز خیلی باسوله، یعنی حواست باشه یه کم اوضاع خرابه امروز. ممکنه "باسول بازی" در بیاره؛ یعنی یکم بیقراره یا به صدا حساس شده ممکنه گوش هاشو بگیره یا حرف نمیزنه یا ورجه ورجش زیاده. گاهی وقتها هم می گم نمیدونی چه پسمولی شده بچم! آقا! جنتل من!
دیشب شب باسولی بود. نمی خوابید. من عطسه کردم یک متر پرید هوا. بغلش کردم گفتم "آیم ساری".
خیلی جدی و بزرگونه نگاهم کرد و گفت " آی فورگیو یو".
به پدرش تکست زدم گزارش دیالوگو دادم.
پدرش کلی حال کرد؛ گفت اصلا اگه یه روز پیغمبر شد اسمشو میزاریم "باسول اکرم".
 
 

 
 

2 comments: