Friday, May 16, 2014

یکی از دوستانم پیغام داده که چرا دیگه نمی نویسی؟
 
حقیقت ماجرا گاهی خیلی پیش پا افتاده تر از تصورات ما است. داستان از این قرار است که مدتی پیش آب پرتقال ریخت روی کیبوردم و کم کم دگمه ی H چسبناک شد. اغلب وسط دو خط مطلب جدی گیر می کرد و هههههههههههههههههههههه راه می انداخت که معمولا با یک ناخن زیر دگمه و یک "زهرمار" زیر لب، حساب کار دستش می آمد. ولی با گذشت زمان و جذب ویتامین ث توسط کیبورد، تازه H متوجه اهمیتش شد و شروع کرد به بازی در آوردن. آخر هم دستهایش زد زیر چانه اش و لنگ هایش را دراز کرد و چسبید کف کیبورد.
 
اهمیت دگمه H مثل انگشت شصت است. اگر روزی انگشت شصتتان خدایی نکرده لای در مانده باشد و مدتی ناقص شده باشد تازه می فهمید اگر دستتان از بیخ بازو هم قطع شده بود باز به همین میزان ناتوان بودید از بستن یک دگمه یا بالا کشیدن شلوار.
H هم اگر نداشته باشید عاجز می شوید از بازگو کردن لحظه هایتان؛ از "هرهر" خندهایتان گرفته تا "های های" گریه هایتان.   
 
 




No comments:

Post a Comment