Tuesday, May 14, 2013

جنون مرغی، آنفولانزای گاوی و تب گربه

وقتی تعادل بين نيازها و توانایی ها، زمان و کارهای عقب مانده و اولویت بندی امور بنا بر هر دليلي به هم بخورد، سيستم دچار بحران مي شود. مثل همین روزهای من.

کنار ایمیل های مهم ستاره می گذارم و میل باکسم می شود مثل کهکشان راه شیری. بعد مهمترین هایش را دوباره برای خودم ایمیل می کنم و آنقدر ایمیل مهم از طرف خودم دریافت می کنم که اسم خودم دیگر رعشه بر اندامم می اندازد. بگذریم از انواع و اقسام تقویم دیواری و زمینی و هوایی پوشیده از استیکر های رنگی کد بندی شده با اسم آدمها (در ضمن همه این مشقات را داوطلبانه به جان میخرم تا بنده ی تکنولوژی نباشم. وگرنه بلدم که منشی مخصوص آیفون فلان آنقدر هر دو دقیقه همه چیز را به تو یادآور میشود که میخواهی بیندازی اش توی توالت و سیفون را بکشی. هر وقت آیفون محصولی تولید کرد که اطلاعات تو را بگیرد و بگوید تو برو بخواب، باقیش با من. آخر شب هم کف آشپزخانه را تی بکشد، من توی صف خریدش اولین نفر خواهم بود.) و القصه، در این میان کافی است یک مرض قرون وسطایی هم به تور خودت و بچه ات بخورد که کلکسیونت کامل شود. بعد بچه را ببری پیش متخصص اطفال بگوید چیزی نیست، پوستش خشک شده. وازلین بمال. با تردید برگردی خانه بروی آنقدر توی گوگل عکس جوش و تب خال و تراخم و اگزما سرچ کنی و دل غشه بگیری تا بالاخره چند جوش و زخم شبیه به جوشهای بچه پیدا کنی و بفهمی این یک عفونت واگیردار پوستی است و آنتی بیوتیک قوی می خواهد و یک دفعه خودت را دریابی که سرت گرم جستجو بوده که واگیر مثل دو تا خنجر از زیر گوشهات رفته است توی گلو و گردنت و تب و لرز و حال مرگ. همه ی کارها و تقویم ها و کاغذها و قرارها هم به قوت خود باقی. بعد به حالت درازکشیده بین خواب و تب و بیداری و بیهوشی دریابی که سامان بخشیدن به این اوضاع با تکیه بر منابع انسانی دیگر جوابگو نیست. باید روی منابع حیوانی متمرکز شوی. تصمیم می گیری یک گربه بیاوری.

تا اینجا تنها اشکال کار در این است که هر یکی دو ساعت یکبار، باید بلند شوی به سایت های گربه یابی سر بزی تا هیچ گربه ی از زیر دستت در نرود و خب این خیلی وقتگیر است. فعلا تا اینجا اوضاع مدیریت بحران از آنچه بوده هم وخیم تر شده است. بچه چشمش به قاشق آنتی بیوتیک می افتد، لپ هایش را باد می کند و شروع می کند به قشقرق در آوردن. هفت روز روزی دوبار قشقرق و تف به تقویمت اضافه می شود. گمان می کنی به محض یافتن گربه ی مورد نظر و استقرار او در سیستم بحران زده ی همه چیز روند بهتری پیدا خواهد کرد. فکر می کنی چرا سگ نه؟ در شرایط فعلی خود را قادر به جوابگویی به هیجانات و احساسات پاک سگ نمی بینی. توان تعهد اخلاقی به سگ را نداری. اصلا سگ تو را یاد سگ دو زدن می اندازد، گربه یاد اوقت فراغت. گربه انتظار خاصی از تو ندارد. دلش بخواهد تنش را با فشار به ساق پایت می مالد و رد می شود. یک نفر می خواهی که یادت بدهد می شود یک گوشه نشست، نگاهی علی السویه به اطراف انداخت و دم را در هوا تکان داد.
احساس می کنی این روزها جانور درونت با گربه تر هماهنگ است.

سگ به ازای کوچکترین رسیدگی، تو را خدا می پندارد. گربه باور دارد که خودش خداست.
شاید اصلا معجزه هم بلد باشد. به امتحانش می ارزد.

دست می گذاری روی صورتت. باید بلند شوی بروی سراغ تب بر.
حالت اصلا خوب نیست.
 
 

No comments:

Post a Comment